مجله نووا، آيدا مرادي آهني اگر هنوز اين فيلم را نديده ايد، اين پست بخش هايي از داستان را نشان مي دهد رنگي نبايد داستاني باشد كه در آن شخصيت ها شكنجه هاي مداوم را تحمل كنند. بدون سياه و سفيد، نمي توان رنگ را در زماني تصور كرد كه مردم آن هميشه بايد از …
منبع :
«جنگ سرد»؛ اميد و مكافات
«جنگ سرد»؛ اميد و مكافات https://ijmarket.com/blog/جنگ-سرد؛-اميد-و-مكافات/ ايجي ماركت Sat, 30 Oct 2021 10:16:13 0000 فيلم و هنر https://ijmarket.com/blog/جنگ-سرد؛-اميد-و-مكافات/
مجله نووا، آيدا مرادي آهني اگر هنوز اين فيلم را نديده ايد، اين پست بخش هايي از داستان را نشان مي دهد رنگي نبايد داستاني باشد كه در آن شخصيت ها شكنجه هاي مداوم را تحمل كنند. بدون سياه و سفيد، نمي توان رنگ را در زماني تصور كرد كه مردم آن هميشه بايد از …
منبع :
«جنگ سرد»؛ اميد و مكافات
مجله نووا، آيدا مرادي آهني
اگر هنوز اين فيلم را نديده ايد، اين پست بخش هايي از داستان را نشان مي دهد
رنگي نبايد داستاني باشد كه در آن شخصيت ها شكنجه هاي مداوم را تحمل كنند. بدون سياه و سفيد، نمي توان رنگ را در زماني تصور كرد كه مردم آن هميشه بايد از خود بپرسند: “كشور ما با ما چه كرده است؟” شايد در چنين مواقعي است كه مردم به زنجير بسته مي شوند. در پيوند دوستي يا عشق يا خانواده. و بنابراين رنج آنها را نمي توان از يكديگر جدا كرد. ويكتور رهبر گروه است و احتمالاً قبل از اينكه زولا را ببيند، تمام رنج ها وطن پرستانه بوده است، هميشه مانند پدر لاابالي، اما يك ديكتاتور وام گيرنده. با ديدن زولا و شنيدن صداي جادويي او اما مشكل رنگ ديگري دارد. در كشوري مانند جنگ لهستان، عشق با عشق يكي نيست. و درد عشق سياه و سفيد است. ويكتور ديگر پدر تنبل نمي خواهد. با اين حال، زولا هرگز چنين پدري را ترك نخواهد كرد. دو نفري كه عاشق هستند اما يكي تصميم مي گيرد بماند و ديگري برود چه بايد بكنند؟ به همين دليل است كه عشق بسيار ارزشمند است. به برلين، پاريس، به هر شهر ديگري كه زولا و ويكتور نتوانستند.
طبق افسانه ها، پاندورا به زمين آمد و در حالي كه تنها بود جعبه اي را كه به او گفته بودند هرگز باز نكند باز كرد. و تنها پس از آن بود كه آن درد از آن جعبه به دنيا آمد، و در ميان آن همه بدبختي، چيزي به نام اميد در جعبه پاندورا افتاد. چگونه تحمل و تحمل برخي از هوا و ارسال مصيبت. ويكتو و زولا در ميان تمام دردي هستند كه از آن جعبه بيرون آمده است. اما اميد در آنهاست. آيا اين اميد شكنجه ديگري در جعبه پاندورا نيست و آيا كسي آن را براي كمك در قدرت كمك آماده كرده است؟ اميد است كه زولا را به پاريس بكشاند تا در كنار ويكتور باشد. تصور مي شود كه او در هر شهري كه و تنها در صورت حضور ويكتور يك فرد ناشناس است. اما او هنوز نمي تواند آن را تحمل كند. زولا به خانه بازگشته است و اكنون نوبت ويكتور است كه اميدوار باشد شما او را دنبال كنيد. بازگشت به كشور براي ويكتور كار سختي است. هم ويكتور و هم زولا. آن وقت است كه رنج آنها ديگر قابل مشاهده نيست. هر دو براي يك چيز هزينه مي كنند: اميد. آخرين فيلم اين فيلم جنگ سرد با رنگ هايش از اين ثواب ها مي گويد، اما قطعاً ديگر معلوم نيست چنين عاقبتي ثواب است يا ثواب.
اين فيلم را در Experience ببينيد
منبع :
«جنگ سرد»؛ اميد و مكافات